روزنامه جام جم در آغاز فعالیت رئیس جدید سازمان صدا و سیما، “سفر به سرزمین مردمان بی رسانه” را بعنوان تیتر یک خود برگزید.
ذکر چندجمله ای را خالی از لطف ندانستم؛
۱- قاعدتا پذیرفتنی نیست اگر منظور این تیتر، فقدان رسانه های گروهی فعال در خوزستان بوده باشد. خوزستان از دیرباز در عرصه رسانه ای فعال بوده است. زمانی در زمینه انتشار رسانه های مکتوب از اکثر استانهای کشور جلوتر بود و اینک نیز در فضای الکترونیک و شبکه های اجتماعی، صاحب تریبون های بسیار است و با رونق رسانه های اجتماعی، شهروندان هم به کنشگران این عرصه مبدل شده اند.
اما از طرفی دیگر، تیتر جام جم یک اعتراف احتمالا ناخواسته هم هست. در چراییِ اینکه چرا امروز خوزستان از قافله توسعه عقب افتاده است در کنار همه عوامل تاریخی-توسعه ای و نقش سیاست های توسعه گرای عمودی، نباید از همراهی رسانه های گروهی کشور با این عوامل و سیاست ها غافل شد.
اتفاقا “جام جم” در میان متهمان صف اول است. هم رادیو و تلویزیونِ مستقر در خیابان جام و جم و هم روزنامه جام جم.
اگر حال امروز خوزستان، علاوه بر شرایط تحمیلی جنگ، معلول سیاست های توسعه گرایانه و از بالا به پایین دولتهاست که از پیش از انقلاب و در دوره پهلوی به بعد، بدون رعایت ملاحظات توسعه پایدار، با احداث صنایع آب بر در مناطق کویری و آغاز اجرای طرح های انتقال آب، تعادل محیط زیستی را بر هم زدند و بدون برقراری نسبت مستقیمی میان توسعه صنعتی ملی در استان با توسعه اقتصادی و اجتماعی در درون استان و ارائه خدمات قابل توجه و زیرساختیِ متناسب با سهم استان از تولید ناخالص ملی، شرایط کنونی را برای خوزستان بوجود آورده اند، نقش رسانه های ملی(اعم از رادیو و تلویزیون و مطبوعات) در این وضع چه بوده است؟
آیا جز این است که صدا و سیما و غالب مطبوعات کشوری همچون جام جم، در خدمت این رویکردها و سیاست های غیرملی نسبت به خوزستان بوده اند؟
از این نظر سفر رئیس جدید صدا و سیما سفر به سرزمین مردمان بی رسانه بود. مردمانی که در چند دهه اجرای طرح های توسعه ای، صدایشان در صدا و سیمای ملی و مطبوعات سراسری بازتابی نداشت. اگر این اعتراف، قرار است شروع رویکردی نو و ملی در رسانه ملی نسبت به خوزستان باشد به آن احترام می گذاریم، اما حق بدهید این گزاره را چندان باور نکنیم، بزودی خواهیم دید.
۲- حالا دیگر با وجود رسانه های فعال استانی و همچنین شبکه های اجتماعی پرمخاطب که مرزهای خبرپراکنی را درنوردیده اند و دنیای ارتباطات و رسانه را به دنیایی دموکراتیک و آزاد بدل کرده اند، مشکل خوزستان دیگر بی رسانِگی نیست. مشکل خوزستان بی عاری نهادی و بروکراتیک است.
مشکل، دیگر نگفتن و بازتاب ندادن دردها نیست. مشکل اتفاقا بی عاری حاکم بر سیاستگزاران و تصمیم گیران است که همه حرفها و فریادها را می شنوند ولی همچنان بر همان رویکردها و سیاست های توسعه ای آمرانه و بی ملاحظه و مبتنی بر رانت های تبعیض آمیز منطقه ای اصرار می ورزند و وقتی از مشکلات و دردهای خوزستان گفته می شود همه چیز را به درون استان حواله می دهند و حتی تعیین یک استاندار با اعتبارات و اختیارات ویژه را هم بر نمی تابند و آن را در حد شعاری جذاب در نطفه خفه می کنند.
مشکل، نوعی آنومی سیاسی است که ارتباط میان دولت-ملت را چنان سرد کرده است که گویی صداها و فریادها و تیترها، رخدادی عادی و روزمره برای مسئولان است و دیگر گوش آنها را تیز نمی کند و آنان را تکان نمی دهد.
تمام دنیا صدای خوزستان را در ماجرای بی آبی شنید، اما آن نماینده مجلس که براساس قانون اساسی قرار بود نماینده همه ملت باشد آب کارون را مهریه زنان شهرش خواند و استاندارشان، از اجرای تونل خانمان برانداز بهشت آباد گفت. مشکل بی رسانگی است؟ یا بی عاری و بی هنجاری دولتی؟