کد شما در این بخش
1

کنش وجودی یک ملت: مردم ایران و پاسخ اجتماعی به تهدید

  • کد خبر : 11198
  • ۱۸ تیر ۱۴۰۴ - ۱۵:۴۹
کنش وجودی یک ملت: مردم ایران و پاسخ اجتماعی به تهدید

🔹مهدی مکارمی در سال‌های گذشته، «مردم» واژه‌ای بود که بسیاری از جناح‌ها، رسانه‌ها و گروه‌ها، آن را به زبان خود ترجمه کردند. هر کس مردم را آن‌گونه دید که می‌خواست، نه آن‌گونه که بودند. اما در دو هفته اخیر، ما نه تصویر ذهنی، که تجلی عینی مردم را دیدیم: ملتی که برخلاف همه تصویرسازی‌های بیرونی […]

🔹مهدی مکارمی

در سال‌های گذشته، «مردم» واژه‌ای بود که بسیاری از جناح‌ها، رسانه‌ها و گروه‌ها، آن را به زبان خود ترجمه کردند. هر کس مردم را آن‌گونه دید که می‌خواست، نه آن‌گونه که بودند. اما در دو هفته اخیر، ما نه تصویر ذهنی، که تجلی عینی مردم را دیدیم: ملتی که برخلاف همه تصویرسازی‌های بیرونی و دعواهای درونی، در لحظه تهدید، خود را شناخت و کنشگرانه وارد میدان شد.
در این لحظه خاص، ایران از دل تهاجم بیگانه، وارد لحظه‌ای نادر از خودآگاهی جمعی شد. تجربه‌ای که نمی‌توان آن را با نظرسنجی، تحلیل آماری یا گزارش تلویزیونی به‌درستی درک کرد. اتفاقی افتاد که در آن، جامعه‌ای که از بیرون گاه پراکنده و واگرا به تصویر کشیده می شد، به‌ناگاه گِرد یک مفهوم بنیادین جمع شد: حفظ هستی ملی.
در مواجهه با تهدید نظامی، مردم نه تنها از دولت، بلکه از سرزمین، هویت، و خاطره‌ی جمعی خود دفاع کردند. این کنش، نه حاصل فراخوانی رسمی، بلکه ناشی از فعّال شدن حافظه‌ی تاریخی و ساختارهای فرهنگی نهفته در بطن جامعه ایرانی بود. در این لحظه، تفاوت‌های قومی، مذهبی، طبقاتی یا سیاسی، کنار رفت و ادراک مشترکی از «ما بودن» شکل گرفت.
آنچه رخ داد، صرفاً تحقق «امنیت نظامی» نبود. بلکه نوعی امنیت هستی‌شناختی در سطح ملی بود: یعنی بازیابی معنای «بودن در کنار هم برای زیستن مشترک»، که در لحظه تهدید فعال شد و به همبستگی بدل گشت.
این امنیت، برخاسته از سازوکارهایی است که در وضعیت عادی شاید خاموش یا مورد مناقشه باشند، اما در لحظات بحرانی، کنشگران اجتماعی را در موقعیتی تازه قرار می‌دهند: جایی که به تعبیر گیدنز، زمان اجتماعی فشرده می‌شود و کنش‌ها از سطح منافع روزمره به سطح دفاع از هستی مشترک انتقال می‌یابند.
در این میدان، انسان‌ها بر سر «چگونه زیست مشترک ما باید حفظ شود؟» به تفاهم می‌رسند. این تفاهم، اگرچه در نقطه ای خاص شکل می گیرد، اما ظرفیت‌های پایداری نیز در خود دارد، اگر دیده شود، فهم شود، و صیانت شود.

این همبستگی ملی، دقیقاً همان چیزی بود که بسیاری از تحلیل‌گران خارجی نتوانستند ببینند؛ یا نخواستند درک کنند.
رسانه‌هایی که سال‌هاست ملت ایران را صرفاً در قالب تضاد سیاسی و چالش های اقتصادی تحلیل می‌کنند، اکنون نیز این پاسخ ملی را با عینک‌های ژئوپلیتیکی دیدند و نفهمیدند که برای ایرانیان، امنیت فقط نظامی نیست، بلکه هستی‌شناختی است.
برای همین هم کسانی که در همین ایام با تهاجم نظامی به خاک ایران همراهی یا سکوت کردند، مشروعیت اجتماعی خود را بیش از پیش از دست دادند. مردم نشان دادند که در خط دفاع از شرافت ملی، سیاست‌ها کنار می‌روند و ارزش‌های بنیادین جامعه برمی‌خیزند.
این روزها، مفهومی که سال‌ها دستخوش تفسیرهای مختلف بود، معنای اصیل خود را بازیافت: مردم.
همه بودند. نه فقط موافقان رسمی، بلکه حتی آنان که نقد داشتند، یا شاید برخی که گَرد ناامیدی  بر چهره شان نشسته بود، یا آنان که سکوت کرده بودند؛ اما وقتی پای میهن به میان آمد، در میدان غیرت و دفاع، هم‌صف شدند.
اکنون پرسش مهمی در پیش است:
چگونه می‌توان از این انسجام، این میدان مشترک و این سرمایه‌ی ملی صیانت کرد؟
پاسخ روشن است، اما عمل دشوار:
۱. نخست باید این واقعیت را پذیرفت که انسجام به‌دست‌آمده، صرفاً نتیجه واکنش به تهدید بیرونی نبود، بلکه محصول بازفعال‌شدن نهادهای دیرپای فرهنگی بود که ریشه در تاریخ، دین، سرزمین و تجربه‌های مشترک رنج و امید دارند. نهادهایی که اگرچه در سال‌های اخیر بعضا دچار فرسایش اعتماد شده بودند، اما هنوز زیر پوست جامعه ما زنده‌اند.
۲. این میدان، با گستره دایره ملی پایدار می ماند. مردم، به معنای واقعی و کامل کلمه.
مردم، یعنی جمع همه؛ با همه تنوع و تکثر موجود درونش.
این میدان با طرد “دیگری” توسط این بخش های متنوع، یا انکار یا تحقیر تفاوت‌ها پایدار نمی‌ماند.
۳. بازسازی سرمایه اجتماعی ملی، نیازمند گفت‌وگو، به‌رسمیت‌شناختن تنوع، و فاصله‌گیری از انحصارطلبی از سوی هر یک از طیف های متنوع موجود در جامعه ماست. در هر انتخاباتی کاندیداهای رقیب بخش مهمی از رای جامعه را کسب می کنند. دیگری ستیزی نباید کرد و بسوی کنش تفاهمی رفت.
۴. باید نقش رسانه‌های بیگانه و کنشگران برانداز را در این روزها بازخوانی کرد. آنان که علیرغم همه ادعاهاشان، آشکارا به تجاوز به خاک ایران لبخند زدند، حمایت کردند یا سکوت کردند، این‌بار نه با پاسخ سیاسی، بلکه با پاسخ اجتماعی مواجه شدند. پاسخی که مشروعیت ادعاهایشان را به چالش کشید و به‌ویژه، تصویر برساخته آنان یعنی «ملتِ بی‌تفاوت» را فروپاشید. مردم ایران نشان دادند که هویت‌شان، خط قرمزی دارد که در آن، هیچ «سیاستی» بالاتر از «شرافت ملی» نیست.

این لحظه تاریخی، چهره‌های واقعی را نیز روشن کرد:
رسانه‌هایی چون ایران‌اینترنشنال که در این جنگ به عنوان ابزار روانی دشمن متجاوز به میهن ما، رسوا شدند؛ چهره‌های متوهم و بی دانشی چون رضا پهلوی که با حمایت از حمله به خاک وطن، خود را بی‌اعتبارتر و بی آبروتر از همیشه ساختند؛ و گروه‌هایی که بی‌هیچ شناخت تاریخی، عملاً زبان دشمن را تکمیل کردند. جامعه، در یک فرآیند پالایش‌گر، مرز خود را با پروژه‌های بی‌ریشه و وارداتی شفاف کرد.
اینک، میدان تازه‌ای در برابر ما گشوده شده است:
میدان بازسازی پیوندها.
اگر از این فرصت برای تقویت گفتگو، شنیدن متقابل، و به رسمیت شناختن تنوع در دل وحدت استفاده کنیم، می‌توانیم نه‌تنها از انسجام پدیدآمده صیانت کنیم، بلکه آن را به سرمایه‌ای برای آینده تبدیل کنیم.
در غیر این‌صورت، این لحظه نیز چون بسیاری از لحظه‌های تاریخی دیگر، در حافظه‌ای تلخ ثبت خواهد شد؛ با حسرتی از فرصت‌هایی که در سکوت تحلیل خواهند رفت.

۵. و بالاخره، باید مراقب بود که این فرصت، چون لحظات تاریخی پیشین، در فراموشی و بی‌توجهی مسئولان تحلیل نرود.
ملت در این لحظه، خود را نشان داد.
اینک نوبت مسئولان و متولیان است که پاسخ دهند:
آیا این میدانِ هم‌داستانی را درمی‌یابند؟
و آیا می‌دانند که صیانت از این سرمایه، وظیفه‌ای تاریخی است؟

لینک کوتاه : https://sobheahvaz.ir/?p=11198
کد شما در این بخش

برچسب ها

ثبت دیدگاه

مجموع دیدگاهها : 0در انتظار بررسی : 0انتشار یافته : 0
قوانین ارسال دیدگاه
  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.

برچسب ها