مهدی مکارمی: در کوران تحولات جهانی، هر ملتی ناگزیر از بازتعریف جایگاه خود بر اساس توازنهای قدرت و منافع حیاتی خویش است. ایران نیز از این قاعده مستثنا نیست؛ اما ویژگی خاص موقعیت ما، نه صرفاً در معرض تهدید بودن، بلکه در تنهایی تاریخی–استراتژیکی است که چتر هیچ ائتلاف پایدار نظامی یا منطقهای بر آن گسترده نبوده است. این تنهایی، پدیدهای زودگذر یا محصول سه چهار دهه اخیر نیست، بلکه ریشهای عمیق در تاریخ روابط خارجی ایران دارد.
چنانکه دکتر محیالدین مصباحی در تحلیلهای خود از سیاست خارجی ایران بهدرستی یادآور میشود، تنهایی استراتژیک ایران، امری مزمن و ساختاری در ژئوپلیتیک این سرزمین است؛ از عهد قاجار و تنهایی ایران در مواجهه با بازی بزرگ روس و انگلیس، تا امروز که در تلاقی منافع قدرتهای جهانی و منطقهای، ایران همچنان تنها ایستاده است. نه عضوی از ناتو، نه شریک پایدار در پیمانی منطقهای، و نه دارای تضمینهای امنیتی فرامنطقهای. در چنین بستر ناهمترازی، حفظ قدرت بازدارنده، نه انتخابی اختیاری، بلکه شرط لازم برای بقا و امنیت ملی است.
در این سالها، برخی خوشبینیها نسبت به امکان حلوفصل اختلافات ایران و آمریکا –بویژه در چارچوب پرونده هستهای– وجود داشت. اما اکنون بیش از پیش آشکار شده که هدف واشنگتن –خصوصاً در منظومه فکری دونالد ترامپ و جمهوریخواهان– نه مصالحه، بلکه تضعیف زیرساختهای قدرت راهبردی ایران است. ترامپ به دنبال توافق نیست؛ او بهدنبال گشودن جبههای برای فرسایش تدریجی سپر ژئوپلیتیک ایران است، آن هم در لحظهای که نظم جهانی در حال بازترسیم خطوط نبرد ژئواکونومیک و ژئواستراتژیک است.
در این میان، یکی از کلیدیترین سپرهای بازدارنده ایران، دانش بومی و توانایی فناورانه در حوزه فناوری هستهای است. این توان، حتی بدون دستیابی به سلاح هستهای، یک توازنساز ژئوپلیتیک بوده و باقی مانده است. آنچه در ادبیات قدرت از آن با عنوان قدرت بازدارندگی نهفته یاد میشود، برای ایران بهویژه در نبود اتحادهای بینالمللی، ارزشی مضاعف دارد.
فردیناند لاسال زمانی نوشت: «بهترین بند هر قرارداد، لوله توپ است.» این گزاره گرچه گزنده بهنظر میرسد، اما واقعیتی تلخ در عرصه مناسبات بینالمللی است. در جهانی که قواعد بازی تابع توازن قوای سخت است، آنکس که فاقد ابزار بازدارنده باشد، نه در بستن قراردادها موفق است، نه در حفظ آنها.
در چنین شرایطی، بازاندیشی در نسبت قدرت، امنیت و انسجام داخلی، ضرورتی حیاتی است. تضعیف جمهوری اسلامی، بیتردید به معنای تضعیف آینده ایران نیز هست؛ نه صرفاً از منظر سیاسی، بلکه بدانرو که در حدود نیمقرن اخیر، استقلال، امنیت و تمامیت ارضی کشور در پرتو وجود حکومت مستقل و انسجام سیاسی ملی، بهنحوی کمسابقه در تاریخ ایران تثبیت و نهادینه شده است. این در حالی است که در بسیاری از دورههای پیشین، فقدان حکومت مستقل و انسجام سیاسی ملی، زمینهساز تجزیه، مداخله خارجی و بیثباتیهای فراگیر بوده است. در چنین بستری، دفاع از نظم موجود، بهمعنای پاسداشت بنیانهای امنیت و ثبات ملی است؛ بنیانهایی که اگر از هم بپاشند، بازسازی آنها در میانهی تلاقی منافع جهانی و منطقهای، پرهزینه ک چه بسا ناممکن خواهد بود.
در عصر تنهایی استراتژیک مزمن ایران، هرگونه تضعیف انسجام ملی، شکستن سپرهای راهبردی، یا خلأ در روابط دولت–ملت، هزینهای سنگینتر از هر زمان خواهد داشت. امروز بیش از همیشه، نیاز به همبستگی درونی، تقویت پیوندهای اجتماعی، و بازسازی سرمایه اعتماد میان حاکمیت و مردم حس میشود. این تنها مسیری است که در آن، سپر درونی ملت شکسته نخواهد شد.










