مهدی مکارمی
در روزهای حساس، تاریخ سادهنویس نمیشود. خاکی که هدف حمله قرار گرفته، فقط یک مختصات جغرافیایی نیست؛ حافظه جمعی و کرامت ملی و نماد عزت و غرور و تاریخ ماست. و در چنین لحظههایی، دیگر چیزی بهنام «وسطبازی» وجود ندارد.
امروز، وطندوستی یعنی ایستادن کنار امنیت ملی، فارغ از مرزبندیهای جناحی و فراجناحی. و وطنفروشی، فقط به بلندکردن پهپاد به سود دشمن و حمله فیزیکی خلاصه نمیشود. وطنفروش کسی است که در بزنگاه حمله، سکوت میکند، تردید میپراکند، یا در دل، از تضعیف میهن ذوقزده میشود.
آنکس که از حمله به میهن، فرصت ذوق زندگی از سر تسویه حساب داخلی میسازد،
آنکس که دلش با پدافند ایران نیست،
و آنکس که رنج خاک را نمیفهمد،
اگرچه تفنگ بهدست ندارد، اما در میدان خیانت ایستاده است.
این روزها، جامعه نیاز دارد حقیقتی ساده را با صدای بلند بشنود:
وطنفروشی، گاهی با سکوت است؛ گاهی با توجیه؛ گاهی با بیتفاوتی.
باید این واژه، بار دیگر بر زبانها جاری شود. نه برای حذف کسی، بلکه برای احضار یک مرز اخلاقی.
میتوان منتقد بود، اما نمیتوان در روز حمله، خاموش بود.
وطن، خط قرمز مشترک ماست؛ هرکه در این سوی خط نایستد، آنسوتر، یعنی در میدان وطن فروشی ایستاده است.
وطنفروشی یعنی واگذاشتن درد مردم، وقتی که دشمن خانهشان را نشانه رفته؛
یعنی بستن چشم بر آسمان، وقتی سپرها به آتش کشیده شدهاند؛
یعنی وارونهکردن معنای عدالت، وقتی عدالت یعنی دفاع از امنیت همگانی.
هیچکس از نقد نمیهراسد، اما آنجا که «نقد» به «نق زدن در لحظه جنگ» بدل میشود، دیگر نه روشنگری، که تضعیف روح جمعی است.
امروز، هر که بخواهد بایستد، باید بداند کجا ایستاده است.
میتوان بر سر بسیاری از چیزها اختلاف داشت، اما بر سر خاک، دفاع، و هویت ملی، اختلاف جایز نیست.
در لحظه حمله، هر موضعی، یک شناسنامه است.