در گوشهای از صحن مطهر حرم امام رضا (ع)، مشغول نوشیدن چای گرم و دلنشینی بودم که کارکنان فولاد خوزستان با عشق و تواضع به زائران تقدیم میکردند. هوا خنک و مطبوع بود، و نور ملایم خورشید بر کاشیهای فیروزهای حرم میدرخشید. هر لحظه که میگذشت، فضای معنوی حرم بیشتر در دلها جا میگرفت و زمزمههای دعای زائران در فضا طنینانداز میشد.
خدام حرم با نوای سرود، دست در دست یکدیگر به احترام شادی عروس و داماد قدم برمیداشتند و جمعی از زائران نیز از دور نظارهگر این صحنه پر از برکت بودند. حتی باد ملایم صحن انگار در شادی آنها شریک بود، نسیمی که بر چادرهای زنان و عبای مردان میپیچید و حال و هوای روحانی حرم را بیشتر میکرد.
نگاهم به خدام فولاد خوزستان افتاد، که با دلی پر از عشق، در حال خدمت به زائران بودند و این صحنه زیبا را نظاره میکردند. چه زیبا بود که در میان سختیهای صنعت فولاد، کارکنانی چنین پاکدل و پرشور، اینجا در کنار عروس و داماد، در حرم امام رضا (ع)، در جایی که عشق و ایمان با هم گره میخورد، حضور داشتند.
در این لحظه، این اندیشه در دلم نقش بست که دست مریزاد به آنانی که این برنامه را برای کارکنان فراهم کردند. چه ایده زیبا و ارزندهای که کارگران و کارکنانی که روزهایشان را در سختی و گرمای فولاد میگذرانند، حالا در این فضای معنوی، دلهایشان را به نور و محبت پیوند میزنند. اینجا در مشهدالرضا، نام خوزستان با این خادمان نورانی و با این صحنههای معنوی میدرخشد و هر لحظه به زیبایی این خدمت افزوده میشود.