🔹مهدی مکارمی: در دوران هر نظام سیاسی مدعی دموکراسی، لحظههایی فرا میرسد که در آنها نه کارآمدی نهادها، که بنیانهای نظری و اخلاقی آن نظام در معرض سنجش و پرسش قرار میگیرد. آنچه در هفته های گذشته در دانشگاههای آمریکا شاهدش بودیم —از اعتراضات گسترده دانشجویان در حمایت از مردم فلسطین تا برخوردهای انضباطی و امنیتی به آن—دقیقاً یکی از همین لحظه ها است: لحظهای که نهفقط مرزهای آزادی بیان، بلکه انسجام درونی لیبرالیسم بهمثابه پارادایمی مسلط در سیاست مدرن به چالش کشیده میشود.
در سنت لیبرال، لااقل در سطح نظری اش، آزادی بیان ستون فقرات جامعه مدنی و شرط لازم برای هر نوع مشارکت دموکراتیک تلقی می شود. این اصل، دستکم در سطح نظری، باید مستقل از محتوا باشد؛ یعنی حقی عمومی و نه امتیازی مشروط. اما تجربه اخیر نشان میدهد که این اصل در تقاطع با مسائل ژئوپلیتیک، بهویژه مسئله ای چون فلسطین، بهطور سیستماتیک به تعلیق در می آید. اعتراض به حمایت های بیقید و شرط آمریکا از جنایت های اسرائیل، حتی زمانی که با زبان مدنی و صلحآمیز و دانشگاهی بیان میشود، بهسرعت به «تهدید امنیتی» یا «نفرتپراکنی» تعبیر میشود و با آن برخوردی انضباطی و امنیتی صورت میگیرد.
تحکم دولت به دانشگاهها برای برخورد با دانشجویان و قطع بودجه فدرال و فشار برای در اختیار آزادن اطلاعات دانشجویان نمایی از این وضعیت است.
این تعلیق آزادی، نشانهایست از مرزی پنهان در دل لیبرالیسم که در مواجهه با «دیگری سیاسی»، یعنی کسی که نظم و سیاست مستقر را از حیث اخلاقی به چالش میکشد، از خصلت تساهلآمیز خود عدول میکند. به تعبیر ژیژک، لیبرالیسم در مواجهه با «موقعیتهای حقیقی مقاومت»، نه با گفتوگو، بلکه با طرد و بیصداسازی پاسخ میدهد؛ زیرا آنچه مقاومت میطلبد، نه چانهزنی، که بازنگری در بنیانهای هژمونیک قدرت است.
دانشگاه، که در سنت کانتی و هابرماسی محل شکلگیری «عقل عمومی» و «آزادی انتقادی» تعریف میشود، در این شرایط، از یک نهاد داوریکننده مستقل به بازوی کنترلی دولت تبدیل میشود. تهدید به قطع بودجههای فدرال، فشارهای سیاسی بر رؤسای دانشگاه، و همراهی بخشی از نهاد دانشگاهی با این منطق، نشان میدهد که استقلال آکادمیک، در لحظههای بحران، تا چه اندازه به شکنندگی قدرت بستگی دارد. دانشگاه دیگر صرفاً محل آموزش و تحقیق نیست؛ بلکه به میدان مدیریت گفتمان بدل شده است.
اما پرسش بزرگتر، پرسشی است که جنبشهای دانشجویی ناآگاهانه طرح کردهاند: آیا لیبرالیسم، در ساختار مفهومی خود، ظرفیت بهرسمیتشناسی «دیگری مقاوم» را دارد؟ یا آنکه بهمحض آنکه صدایی برخلاف مسیر قدرت به گوش برسد، منطق طرد، امنیتیسازی و بازتعریف مرزهای آزادی را فعال میسازد؟ این پرسش، تنها ناظر به آمریکا یا موضوع فلسطین نیست؛ بلکه بنیادهای سیاست مدرن را در عصر بحرانهای جهانی (از جنگ و محیط زیست تا مهاجرت و نابرابری) هدف گرفته است.
مسئله فلسطین، در این میانه، دیگر صرفاً یک موضوع بینالمللی نیست؛ بلکه آیینهای است که در آن، سیاست غربی خود را بازمیبیند: با تناقضها و سکوتهایش و با مرزهایی که ادعا میکندوجود ندارند. وقتی دفاع از جان فلسطینی ها به جرم بدل میشود و حمایت از اسرائیل، صرفنظر از سطح خشونت و جنایت هایش، همچنان نشانه عقلانیت سیاسی تلقی میشود، اینجا ما با بحران ارزشها مواجهایم، نه صرفاً بحران سیاست.
آنچه اکنون در دانشگاههای آمریکا در حال رخ دادن است، آزمون بزرگ ادعاهای دموکراسی لیبرال است؛ آزمونی که نتیجهاش نهفقط برای دانشجویان معترض، بلکه برای مفهوم آزادی، برای سرنوشت دانشگاه، و برای اخلاق سیاست مدرن تعیینکننده خواهد بود.